«. . . وقتي نويسنده حرفي براي گفتن ندارد، ناچار از خلاقيت باز ميماند و به
جملهها و عبارتهاي پر زرق و برق روي ميآورد. ولي نويسندۀ «مهپاره» ـ بي
گفتوگو ـ حرفي براي گفتن دارد و از اينرو، آن را پوست کنده و ساده عرضه
ميکند و اين نمونهاي است از ادبيات کهن. . .»
از مقدمۀ کتاب.

در افسانههاي کهن تا آنجايي که بهياد داريم، يا پادشاهي بوده که تنها دختر
دلبندش را، به کسي ميداده که بتواند جواب معمايي را که او طرح کرده بدهد، و
يا دختري زيرک، که با همين شرط، حاضر بوده به همسري هر کس که جواب را درست
داد، در بيايد!
در داستان «مهپاره» اما قضيه برعکس است. «آنانگاراکا» دوشيزۀ گلچهر عاشقوشي
است که در کاخي ميان جنگل، تنها زندگي ميکند. بسا کسا که وي را خواستگار
بودهاند و از چهار سوي جهان به سويش آيند. گرچه از آنان به شيوهاي شکوهمند
پذيرايي ميکنند ، اما خود نيمنگاهي بر آنان نميافکند.
رسم بر اين است که
هر روز، يکي از دلباختگانش معمايي از او بپرسد. اگر شهزاده نتواند آن معما را
پاسخ گويد، از آن خواستگار ميگردد. و اگر پاسخ گويد، آن خواستگار بايد در
سلک خدمتکاران و چاکران درگاه شهزاده در آيد.
شهزاده اما تا کنون هرگز در پاسخ معمايي در نمانده است. از اين خواستگاران
گروهي را به ديارشان بازپس فرستاده و برخي را نيز به چاکري و بندگي، در دربار
خود، نگاه داشته است و هر روز، زيبايي آسماني و دست نيافتني خود را به رخ
ايشان ميکشد و روزگارشان را تيره ميکند. . .
در داستانهاي بههم پيوستۀ کتاب «مهپاره»، به ترجمۀ «صادق چوبک»، حکايت دلدادگي «سورياکانتا» پادشاه
جوان را به «شهزاده» ميخوانيم، و همراه با دوست قديم و همراهش «راساکوشا»،
معماهاي پيچيدهاي که او در بيست شب براي دختر جوان طرح ميکند را ميشنويم.
آنچه که در اينجا خواهيد شنيد، تلاشي است که «خانۀ هنر و ادبیات گوتنبرگ»، و در ادامۀ تکميل بخش «کتابهای
شنیدنی» انجام داده. ويراستاري متن و
نظارت بر اجراي ضبط، از «ناصر زراعتي»، اجرا با صداي «پروين محمديان» و امور مربوط به
ضبط و تدوين آن، در استوديوي مستقل «کانون فرهنگي اکسريون» انجام گرفته است.