برنامه "دیدن سوم" را هر پنجشنبه ساعت ده شب به وقت ایران با صدای "هانیه بختیار" بشنوید
۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه
دیدن سوم،غزاله علیزاده
برنامه دیدن سوم به ادبیات است.به ادبیاتی که دیده وری می کند.پارسی های قدیم می گفتند،چشمی که می نگرد
نوری به آنچه می نگرد می دهد.دیدن و دیده شدن،هر دو نورِ هم یک"دیدنِ دیگر"می آفرینند.این "دیدنِ دیگر"یک دیدنِ نامرئی است،یک دیدنِ ندیدنی.یعنی که ما از دیدن و دیده شدن،یک دیدن دیگر
برمی خیزد،دیدن سوم.ما باید این سومی را کشف کنیم،شکار کنیم،هم
در ذهن هم در زبان...برنامه "دیدن سوم" امروز رسیده است به غزاله،غزاله علیزاده
برنامه "دیدن سوم" را هر پنجشنبه ساعت ده شب به وقت ایران با صدای "هانیه بختیار" بشنوید
برچسبها:
بازخوانی داستان،
جزیره،
داستان آدینه،
داستان ایرانی،
دیدن سوم،
زنان داستان نویس،
غزاله علیزاده،
هانیه بختیار
با ما مخالفت کنید
حجاب؟
من صد در صد به خاطر بر اندازندگی که از یک زن می گیره و بی دست و پایی که بهش
اضافه می کنه از حجاب بدم میاد و باهاش مخالفم و تلاش می کنم که اگه بچه ای داشته
باشم لچک سرش نکنه شما هم می تونین با مخالفت من مخالفت کنینو ولی حجاب اجباری
چطور؟ موافقین یا مخالف؟
تازگی
ها یک کمپین نه به حجاب اجباری راه افتاده که خیلی ها عکسشون رو براش می فرستن. با
سازمان و نهاد و تحلیل سیاسیش کاری ندارم، نظر خودتون فارغ از نگرانی های حاشیه ای
درباره خود حجاب چیه؟ آیا شما این حق رو برای خودتون، فرزندتون، همسرتون، و
نزدیکان و آشناها و نا آشناهاتون قائلید که پوشش اختیاری داشته باشن
(این
برنامه را می توانید هر پنج شنبه شب ساعت ده به وقت ایران با صدای "فائقه اشکوری" بشنوید)
برچسبها:
بردار معکوس،
حجاب اجباری،
زنان،
کمپین
«خاطرات سفر به ايتاليا» نوشتۀ فروغ فرخزاد
آنچه مرا به رفتن از اينجا و زندگي در يک کشور دور و بيگانه تشويق و
ترغيب ميکرد، ميل به ديدن چيزهاي تازه و لمس کردن زندگيها، شاديها و
لذات رنگينتري نبود.
آنروزها من در غاري زندگي ميکردم که در ظلمت آن، راه فرار بهطرف روشنايي را گم کرده بودم. در روح من هيچ چيز جز تاريکي و سرگرداني مطلق حکومت نميکرد و وقتي دستهايم را دراز ميکردم، هيچچيز که دستهايم را پر کند و عطش جستجو را در روحم فرو نشاند، در اطرافم وجود نداشت.
فشار زندگي، فشار محيط، و فشار زنجيرهايي که بهدست و پايم بسته بود و من با همۀ نيرويم براي ايستادگي در مقابل آنها تلاش ميکردم، خسته و پريشانم کرده بود.
آنروزها من در غاري زندگي ميکردم که در ظلمت آن، راه فرار بهطرف روشنايي را گم کرده بودم. در روح من هيچ چيز جز تاريکي و سرگرداني مطلق حکومت نميکرد و وقتي دستهايم را دراز ميکردم، هيچچيز که دستهايم را پر کند و عطش جستجو را در روحم فرو نشاند، در اطرافم وجود نداشت.
فشار زندگي، فشار محيط، و فشار زنجيرهايي که بهدست و پايم بسته بود و من با همۀ نيرويم براي ايستادگي در مقابل آنها تلاش ميکردم، خسته و پريشانم کرده بود.
برچسبها:
حاکی ی ماورا،
خاطره نویسی،
شعر زنان ایران،
فروغ فروخ زاد
«مهپاره»
«. . . وقتي نويسنده حرفي براي گفتن ندارد، ناچار از خلاقيت باز ميماند و به
جملهها و عبارتهاي پر زرق و برق روي ميآورد. ولي نويسندۀ «مهپاره» ـ بي
گفتوگو ـ حرفي براي گفتن دارد و از اينرو، آن را پوست کنده و ساده عرضه
ميکند و اين نمونهاي است از ادبيات کهن. . .»
از مقدمۀ کتاب.
در افسانههاي کهن تا آنجايي که بهياد داريم، يا پادشاهي بوده که تنها دختر
دلبندش را، به کسي ميداده که بتواند جواب معمايي را که او طرح کرده بدهد، و
يا دختري زيرک، که با همين شرط، حاضر بوده به همسري هر کس که جواب را درست
داد، در بيايد!
در داستان «مهپاره» اما قضيه برعکس است. «آنانگاراکا» دوشيزۀ گلچهر عاشقوشي است که در کاخي ميان جنگل، تنها زندگي ميکند. بسا کسا که وي را خواستگار بودهاند و از چهار سوي جهان به سويش آيند. گرچه از آنان به شيوهاي شکوهمند پذيرايي ميکنند ، اما خود نيمنگاهي بر آنان نميافکند.
رسم بر اين است که هر روز، يکي از دلباختگانش معمايي از او بپرسد. اگر شهزاده نتواند آن معما را پاسخ گويد، از آن خواستگار ميگردد. و اگر پاسخ گويد، آن خواستگار بايد در سلک خدمتکاران و چاکران درگاه شهزاده در آيد.
شهزاده اما تا کنون هرگز در پاسخ معمايي در نمانده است. از اين خواستگاران گروهي را به ديارشان بازپس فرستاده و برخي را نيز به چاکري و بندگي، در دربار خود، نگاه داشته است و هر روز، زيبايي آسماني و دست نيافتني خود را به رخ ايشان ميکشد و روزگارشان را تيره ميکند. . .
در داستانهاي بههم پيوستۀ کتاب «مهپاره»، به ترجمۀ «صادق چوبک»، حکايت دلدادگي «سورياکانتا» پادشاه جوان را به «شهزاده» ميخوانيم، و همراه با دوست قديم و همراهش «راساکوشا»، معماهاي پيچيدهاي که او در بيست شب براي دختر جوان طرح ميکند را ميشنويم.
آنچه که در اينجا خواهيد شنيد، تلاشي است که «خانۀ هنر و ادبیات گوتنبرگ»، و در ادامۀ تکميل بخش «کتابهای
شنیدنی» انجام داده. ويراستاري متن و
نظارت بر اجراي ضبط، از «ناصر زراعتي»، اجرا با صداي «پروين محمديان» و امور مربوط به
ضبط و تدوين آن، در استوديوي مستقل «کانون فرهنگي اکسريون» انجام گرفته است.در داستان «مهپاره» اما قضيه برعکس است. «آنانگاراکا» دوشيزۀ گلچهر عاشقوشي است که در کاخي ميان جنگل، تنها زندگي ميکند. بسا کسا که وي را خواستگار بودهاند و از چهار سوي جهان به سويش آيند. گرچه از آنان به شيوهاي شکوهمند پذيرايي ميکنند ، اما خود نيمنگاهي بر آنان نميافکند.
رسم بر اين است که هر روز، يکي از دلباختگانش معمايي از او بپرسد. اگر شهزاده نتواند آن معما را پاسخ گويد، از آن خواستگار ميگردد. و اگر پاسخ گويد، آن خواستگار بايد در سلک خدمتکاران و چاکران درگاه شهزاده در آيد.
شهزاده اما تا کنون هرگز در پاسخ معمايي در نمانده است. از اين خواستگاران گروهي را به ديارشان بازپس فرستاده و برخي را نيز به چاکري و بندگي، در دربار خود، نگاه داشته است و هر روز، زيبايي آسماني و دست نيافتني خود را به رخ ايشان ميکشد و روزگارشان را تيره ميکند. . .
در داستانهاي بههم پيوستۀ کتاب «مهپاره»، به ترجمۀ «صادق چوبک»، حکايت دلدادگي «سورياکانتا» پادشاه جوان را به «شهزاده» ميخوانيم، و همراه با دوست قديم و همراهش «راساکوشا»، معماهاي پيچيدهاي که او در بيست شب براي دختر جوان طرح ميکند را ميشنويم.
یادگاری
فضای وب فارسی را که بالا و پایین کنید، سایتها و فورومهای
بسیاری را میبینید که فایلهای ترانههای آلترناتیو و گروههای زیرزمینی را همخوان
کرده و دست به دست میکنند و برخی از موزیک ویدیوهای گروههای آلترناتیوی مثل
«کیوسک» در شمار پربینندهترین ویدیوهای ایرانی در «یوتیوب» است و در شبکههای
اجتماعی بارها به اشتراک گذاشته میشوند.
برای "معبدِ ترانه" این شماره
،ترانه "یادگاری ." را با صدای " ساناز خالقی "
و تنظیم " سهراب گرامی " آماده کرده ایم.
حتماً با صدای بلند
بشنوید
برچسبها:
آلترناتیو،
دانلود،
راک،
گیتار الکترونیک،
معبد ترانه،
موسیقی زیر زمینی